در پنجاه و یكمین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلم تئاترهای شاخص عنوان شد

مساله شرک هویت و معناست، نه زشتی و زیبایی

مساله شرک هویت و معناست، نه زشتی و زیبایی به گزارش سام فیلم، پنجاه و یکمین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلم تئاترهای شاخص، با نمایش فیلم تئاتر «شِرِک موزیکال» (2013) بر مبنای متن نمایشنامه دیوید لیندسی ـ آبیر و ویلیام استیگ به کارگردانی مایکل جان وارن، بعنوان دومین برنامه از بسته «چهره درنقاب؛ بازی و هویت»، با همکاری مشترک انجمن منتقدان، نویسندگان و محققان خانه تئاتر و سینماتک خانه هنرمندان ایران اجرا شد.


به گزارش سام فیلم به نقل از روابط عمومی این انجمن، نشست نقد و بررسی این فیلم تئاتر با حضور فرزاد فره وشی (منتقد تئاتر)، چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۴ در سالن استاد ناصری خانه هنرمندان ایران انجام شد.
فره وشی با اشاره به پیشینه این اثر اظهار داشت: شاید برای بسیاری جالب باشد که بدانند داستان «شرک» در ابتدا به شکل یک کتاب کودکانه نوشته شده بود؛ اثری از یک نویسنده و کارتونیست آمریکایی که برعکس تصور عمومی، لحن و فضای خیلی تیره و ترسناکی داشت. در آن روایت، شرک موجودی خبیث و هراس انگیز است که برای ادامه حیاتش باید دیگران را بترساند. کتاب تنها سه صفحه بود و هنگام انتشار هم چندان دیده نشد.
او توضیح داد: تصویری که ما امروز از شرک می شناسیم چه در پویانمائی سال ۲۰۰۱ و چه در اجرای تئاتری نسخه ای خیلی تعدیل یافته و ارتقایافته از آن شخصیت اولیه است. پویانمائی در حقیقت ادای دینی بود به جهان دیزنی و پر است از اشاره ها و ارجاعات به شخصیت های محبوب آن؛ از پیترپن و فرشته ی قصه ها گرفته تا کاراکترهای «آلیس در سرزمین عجایب« و حتی عناصر «دیو و دلبر»، مثل آن قاشق و فنجان معروف که امشب هم در اجرا دیدیم.
فره وشی اضافه کرد: تد الیوت، یکی از نویسندگان اصلی پویانمایی، قبل تر روی پروژه هایی چون نسخه اولیه «علاءالدین» کار کرده بود و علاقه داشت که در «شرک» هم نشانه هایی از این میراث مشترک دیده شود. او به همراه چند نویسنده دیگر از ابتدای دهه ۹۰ تا حدود سال ۲۰۰۱ روی توسعه ی داستان کار کردند. حاصل این تلاش، خلق شرکی بود که دیگر چندان خبیث نبود؛ شخصیتش پیچیده، دوست داشتنی و در جست وجوی عشق و هویت به تصویر کشیده شد. همین رویکرد را دقیقاً در نسخه ای که امشب دیدیم هم مشاهده کردیم.
او سپس به پیشینه ی تولید نسخه ی صحنه ای اشاره کرد: در سال ۲۰۰۲ مایکل جان وارِن کارگردانی این پروژه را بر عهده گرفت و تا سال ۲۰۰۷ با همراهی گروهی پژوهشی، زیر نظر کمپانی DreamWorks، روی توسعه ی فرم اجرائی کار کردند: از طراحی لباس ها و سازوکار ماشین ها و دکورها، تا خلق صحنه های پرریتمی که امشب شاهدش بودیم.
فره وشی افزود: یکی از طراحان برجسته ی صحنه هم به پروژه اضافه شد؛ فردی که شاید در سینما حضور پررنگی نداشت، اما در تئاتر چهره ای شناخته شده بود. طراحی صحنه ای که دیدیم ـ با تغییرات چندمحوری و خیلی نرم و هوشمندانه ـ قسمتی از همان دستاوردهاست. این طراحی در سال ۲۰۰۹ جایزه ی تونی را برای این نمایش به ارمغان آورد و یک سال قبل از آن هم جایزه ی دراما دسک را برای طراحی صحنه و لباس کسب کرده بود.

این منتقد در ادامه، به بازیگر نقش شرک اشاره کرد: برایان دارسی جیمز، بازیگر نقش شرک، هم در آن سال ها جایزه ی ویژه ای دریافت کرد. او را احتمالا از چند فیلم هالیوودی هم به یاد دارید؛ هرچند زیر آن حجم گریم شاید قابل شناسایی نباشد. جیمز علاوه بر بازیگری، خواننده و رقصنده ای توانمند هم هست.
فره وشی درباره ی بازیگران و روند اجرا اظهار داشت: برایان دارسی جیمز یکی از چهره های برجسته برادوی است و در کنار او دیگر بازیگران این پروژه هم از بهترین های صحنه بودند. وی در همان سال ها جوایز گوناگونی دریافت کرد. انتخاب او کاملا هوشمندانه برای این نقش محسوب می شد. این گروه، در مجموع ۴۵۱ اجرا را در برادوی روی صحنه بردند.
او افزود: مطابق اطلاعاتی که مطالعه کردم، برای تولید این اجرا چیزی حدود ۲۵ میلیون دلار هزینه شد. در عین حال، منتقدان نوشته اند به سبب قیمت پایین بلیت و هزینه های سنگین تولید، این مبلغ هیچ گاه جبران نشد. نمایش بالاتر از یک سال و نیم روی صحنه بود و در نهایت کمپانی DreamWorks مجبور شد امتیاز اجرای آنرا به گروههای دیگر بفروشد. سال بعد این نمایش با گروهی دیگر در استرالیا اجرا شد، بعد از آن در انگلستان و حتی تا سال ۲۰۲۳ هم امتیازش درحال واگذاری بود؛ با این شرط که گروههای جدید باید ساختار، گروه بندی و طراحی های اصلی را حفظ کنند.
فره وشی سپس به جنبه خلاقانه و فنی اجرا پرداخت و توضیح داد: سرعت اجرای صحنه به ویژه با توجه به این حجم از تجهیزات از نورپردازی تا تعویض صحنه چیزی نزدیک به یک معجزه فنی است. چنین کاری در ایران تقریبا غیر ممکن و دست کم فعلا در حد یک رویا است؛ اما در اینجا شاهد یک مهندسی کامل بودیم. در تعدادی منابع خوانده ام که بالاتر از ۷۰۰ نفر همزمان در طول اجرا درگیر کار هستند. نمی دانم رقم دقیق چقدر قابل اتکاست، اما از تصاویر پشت صحنه به خوبی پیداست که تعداد زیادی نیرو با سرعت بالا و دقت میلی متری همه چیز را پیش می برند.
او اضافه کرد: نکته ی مهم این است که تقریبا هیچ یک از صداهایی که در صحنه می شنویم ضبط شده یا اپراتوری نیست. بیشتر آنها زنده اجرا می شود؛ چه توسط بازیگران و چه توسط گروه نوازندگان. در این اجرا یک ارکستر حدودا ۱۷۰ نفره حضور داشتند، چیزی شبیه ساختار اپرا که متاسفانه دوربین ها کمتر توانستند نشانشان بدهند. طبیعی است که کوچک ترین ناهماهنگی از طرف بازیگر یا نوازنده می تواند تمام قطعه را بر هم بزند. اینجاست که می گویم اجرا کاملا مهندسی شده است: همه چیز دقیق، هماهنگ و حساب شده است.
فره وشی سپس به بازیگر نقش خر پرداخت و اظهار داشت: دنیل بریکِر که از بازیگران جوان تر این مجموعه بود، برای نقش خر انتخاب گردید. در یکی از مصاحبه ها خواندم که کارگردان ها به او گفته بودند؛ تو باید این نقش را بازی کنی، گرچه ممکنست ظاهر و صدا شبیه نسخه پویانمائی (با صدای ادی مورفی) نباشد، اما توانایی ها و شوخ طبعی ات همان چیزی است که نیاز داریم. بریکِر جوان قبل از آن جدیدالورود فضای برادوی شده بود، اما بازی در این نمایش موجب شد دیده شود و حتی نامزد چند جایزه معتبر شود. همچون یکی از جشنواره های لنس. وی در فاصله سالیان ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ به یکی از بازیگران مطرح برادوی تبدیل شد. در نمایش هم دیدیم که با وجود گریم سنگین و انرژی فراوانی که نقش می طلبید، اجرا را با کیفیتی خیلی بالا پیش برد.

فره وشی در ادامه سخنانش به روند ایجاد موسیقی و ترانه های نمایش اشاره نمود و اظهار داشت: احتمالاً مبحث موسیقی این اثر هم برای دوستان جالب باشد و لازم است که بدانند هم زمان با نگارش و بازنویسی متن شرک بین سالیان ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۷، یک ترانه سرا هم کنار تیم نویسندگان حضور داشت. دیوید لیندسی، که در آن دوره از چهره های مهم ادبیات نمایشی بود و برنده پولیتزر هم شده بود، به پروژه دعوت شد و قسمتی از دیالوگ ها را به شعر و ترانه هایی تبدیل کرد که امشب در اجرا شنیدیم.
او اضافه کرد: هم زمان یک آهنگساز زن، (جنین تسروری) هم به گروه پیوست؛ هنرمندی خیلی توانمند که موسیقی کل اثر را خلق کرد. جست وجویی که انجام دادم نشان داده است او بعد از «شرک» تنها دو پروژه دیگر را دنبال کرده، اما قبل از آن سابقه ای خیلی درخشان داشته است. در دوره نگارش و طراحی، همه اعضاء گروه از نویسندگان و کارگردانان گرفته تا طراح صحنه و آهنگساز، مدام در کنار هم کار می کردند تا به یک هماهنگی کامل برسند؛ بخصوص در بخش های فنی مانند تعویض صحنه و هماهنگ سازی موسیقی با حرکت ماشینری، تا تماشاچی متوجه پشت صحنه پیچیده کار نشود.
فره وشی با اشاره به ظرافت های تولید اضافه کرد: گروه برای مدیریت خطاها نسخه های بدل همه بازیگران را آماده کرده بود. دیدید که در صحنه های پایانی، بدل فیونا وارد شد تا فیونای اصلی بتواند برای بخش پایانی باردیگر گریم شود و آماده خواندن باشد. این جابه جایی ها نشان داده است هماهنگی فوق العاده ای در پشت صحنه وجود دارد؛ چیزی شبیه یک صنعت تمام عیار. واقعا نمی توان فقط نامش را هنر گذاشت؛ ترکیبی است از فناوری، دقت مهندسی و اجرای زنده. ما هنوز در تئاتر شهر آسانسور صحنه را هم با دشواری داریم، طبیعی است که دیدن چنین نمایش هایی برایمان حیرت آور باشد. حدود صد سال فاصله تکنیکی داریم.
او سپس از مسایل فنی فاصله گرفت و درباره ی خط داستانی اظهار داشت: قصه شرک ریشه در تحولی دارد که از بعد از جنگ جهانی اول در رسانه ها شکل گرفت؛ روزنامه ها، سینما و رادیو تصمیم گرفتند هویت انسانی را بیشتر و شفاف تر نشان دهند. یکی از راه های انجام این کار، بردن انسان ها به جهان فانتزی بود. در آن دوران نمونه های بسیاری داریم. شخصیت هایی که در جامعه حقیقی شاید دیده نشوند، اما روی پرده بدون تبار، بدون گذشته، بدون توضیح مالی یا خانوادگی حضور پیدا می کنند. انسان هایی که فقط برای عشق ورزیدن و یافتن هویت انسانی شان آمده اند.
این کارشناس توضیح داد: در مجموعه آثار چاپلین، که حدود شصت و چند اثر است، چنانچه به ترتیب پشت سر هم تماش کنید همگی یک مسیر مشخص داشتند. شخصیت هایی بی پشتوانه و سرگردان، که فقط می خواهند عاشق شوند و هویت انسانی شان را پیدا کنند. بعدها هم شخصیت های دیگر با همین الگو وارد ادبیات و رسانه شدند. رسانه ها می خواستند بگویند جنگ کافی است؛ دروغ و کشتار تمام شده حالا وقتِ برگشت به انسانیت است. بنابراین جهانی فانتزی را به میدان آوردند.
فره وشی افزود: در تئاتر هم قبل از دهه ۱۹۲۰ نمونه های زیادی داریم که با کمک جهان فانتزی به انسان ها اخطار می دهند؛ حتی گاهی یک حیوان به انسان ها اخلاق و مهر و دوستی یاد می دهد. در اجرای امشب هم اگر دقت کرده باشید، کسانیکه به ما عشق و محبت می آموزند انسان نیستند. خر، پینوکیو و دیگر شخصیت ها فرعی هستند، اما شخصیت اصلی ضدقهرمان یعنی لرد فارکواد در ظاهر انسان است، اما از انسانیت تهی شده و همین تضاد، محور اصلی داستان است.
فرزاد فره وشی سپس به بازی چشم گیر کریستوفر زیبرت، بازیگر نقش لرد فارکواد اشاره نمود و اظهار داشت: اگر دقت کرده باشید، کریستوفر زیبرت تقریبا تمام اجرا را روی زانو انجام داد و تنها در صحنه پایانی از حالت عادی استفاده نمود. این کار فوق العاده سخت است؛ تصور کنید باید روی زانو بدوید، بچرخید، رقص کنید و ریتم صحنه را هم حفظ کنید. زیبرت یکی از بازیگران برجسته و باتجربه ی برادوی است، توانایی فیزیکی اش در این نقش واقعا شاهکار بود و نشان می داد که تا چه حد بر بدن و مهارتهای حرکت مسلط است. کمتر بازیگری می تواند چنین اجرائی را با این دقت و انرژی ارائه کند.
او سپس بار دیگر به قصه و زمینه های تاریخی اشاره و توضیح داد: در دوره ای ژانر نوآر شکل می گیرد، مرز میان سیاهی و سفیدی در روایتها خیلی باریک شده بود. جهان بعد از جنگ جهانی اول و بعدتر در آستانه جنگ دوم، به جایی رسیده بود که رسانه ها می خواستند از دل تاریکی، هویت انسانی را بیرون بکشند. نمونه های بسیاری در ادبیات و سینمای آن دوران می بینیم که شخصیت ها در فضایی بین خیر و شرِ مطلق زندگی می کنند و بدون گذشته مشخص، در جست وجوی معنای انسان بودند.
فره وشی اضافه کرد: یکی از شاهکارهای همین دوره، همین رویکرد فانتزی است که از زبان اشیا و حیوانات که شبیه انسان شده اند به ما درس انسانیت می دهد. دقیقاً مثل موش های قصه های دیزینی (میکی موس) که رفتار انسانی نشان می دهند، یا خر و پینوکیو که در اجرای امشب دیدیم؛ این ها به ما عشق، محبت و همدلی می آموزند. در مقابل، ضدقهرمان قصه لرد فارکواد در ظاهر انسانی ترین چهره است، اما از انسانیت تهی است. این تضاد در خیلی از آثار همان دوره دیده می شود و در حقیقت پاسخی به فجایع جنگ جهانی است.
وی افزود: جان وارِن و گروه سازندگان شرک در واقع نوعی ادای دین به دیزنی و آثار کلاسیک فانتزی داشتند، اما در دل این ادای دین، پیام انسانی مهمی پنهان شده بود. این که از دل یک موجود غیرانسانی، میتوان انسانیت را بهتر دید. شرک به ما یادآوری می کند که مهربانی، همدلی و اخلاق، وابسته به تبار و خانواده و ظاهر نیست. در تمام آثار مشابه، همین پیام تکرار می شود. مهم نیست از کجا آمده ایم؛ مهم این است که چه طور انسان باشیم.
فره وشی در ادامه اظهار داشت: در داستان اصلی، والدین شرک او را وادار می کنند که خانه را ترک کند و با ترساندن دیگران راه بقا را بیاموزد؛ این نکته در نمایش هم تکرار شده است. مشابه این رفتار را در طبیعت هم می بینیم؛ مثلا در گربه های خیابانی؛ بعد از رسیدن فرزند به سنی مشخص، والدین او را طرد می کنند تا زندگی مستقلش را شروع کند. در نسخه های مختلف دیزنی هم بارها به این مورد اشاره شده است. ایجاد هویت انسانی از دل شخصیت هایی که انسان نیستند.
او سپس به خالق کتاب اصلی اشاره و بیان کرد: ویلیام استایگ، نویسنده کتاب «شرک» ۹۵ سال عمر کرد. در سال ۲۰۰۱، چند ماه قبل از درگذشتش نسخه ی پویانمائی را دید. در مصاحبه ای گفته بود که فیلم از نظر او خیلی لَزج و حتی مبتذل بوده، اما با این وجود گفته بود من عاشق شرک شدم. نکته جالب این است که هنگام بستری بودن در بیمارستان، به همسرش سپرده بود هر کاری درباره ی شرک می توانی انجام بده. یعنی با وجود انتقادهایش، عمیقاً به شخصیت شرک وابسته شده بود.
او افزود: این پیام، دقیقاً همان چیزی است که سازندگان تلاش کردند با زبان فانتزی به مخاطب برسانند. این که انسانیت از جایی می آید که شاید انتظارش را نداریم.
فرزاد فره وشی در ادامه بحث به مفهوم «دیگری» اشاره نمود و اظهار داشت: یکی از پیام های مهم این اثر، چه در نسخه اصلی و چه در اجرا، پذیرش دیگری است. دیگری با هر شکل و شمایل، ظاهر، خلق وخو و پیشینه پذیرفته می شود. این که بتوانیم حتی عاشق دیگری شویم، همان راهی است که عشق را تعریف می کند. عشقِ حقیقی زمانی شکل می گیرد که شناخت عمیق به وجود بیاید و این شناخت، اضطراب وجودی انسان را کم می کند. انسانی که پس از جنگ جهانی دوم با مصیبت های عظیم، ویرانی و بحران هویت مواجه شد، گرفتار همان اضطراب وجودی ای بود که فیلسوفان و روانشناسان بارها در موردش نوشته اند. تنها چیزی که می توانست این اضطراب را بکاهد، پذیرش دیگری و تجربه عشق بود. این نکته در «شرک» و آثار مشابه به وضوح دیده می شود.
او اضافه کرد: در نمایش، فیونا در ابتدا تصوری هیولامانند از شرک دارد، اما عاشق او می شود و حتی خود هم تغییر می کند. این همان مفهوم دعوت به مهرورزی و پذیرش دیگری است که بعد از جنگ جهانی دوم در رسانه ها بخصوص در سینما و پویانمائی به خصوصیت غالب تبدیل شد.
این منتقد در جواب پرسش یکی ازحاضران بر مبنای تفاوت بین «مفهوم عشق» در پویانمائی و «مفهوم هویت» در فیلم تئاتر، پاسخ داد: در پویانمایی، تمرکز بیشتر بر یافتن عشق واقعی است و پیام اصلی آن این است که زیبایی در درون ماست. اما در اجرا تاکید بیشتر بر شناخت هویت فردی و پذیرفتن منی است که هستیم؛ مفهومی که کمی به فضای اگزیستانسیالیستی نزدیک می شود.
او افزود: در کتاب، داستان خیلی متفاوت می باشد و بیشتر به نسخه تئاتری نزدیک است تا پویانمائی. شرک در اولین روز استقلالش بعد از ترک والدین کاملا بی هدف در جنگل می گردد و موجودات مختلف را آزار می دهد. حتی از دهانش آتش بیرون می آید، با چشمانش اشیا را ذوب می کند؛ چیزهایی که نه در پویانمائی و نه در اجرای صحنه ای دیده نمی گردد. در کتاب، خبری از لرد فارکواد یا ساختار کلاسیک نجات شاهزاده هم نیست. شرک بطور اتفاقی به قلعه ای می رسد، نگهبان ها را با آتش دهانش از پا درمی آورد، وارد قلعه می شود، فیونا را می بیند و آن دو در همان لحظه عاشق هم می شوند! یک کروکودیل، که نقش کشیش را دارد، آنها را به عقد هم درمی آورد و قصه تمام می شود. داستان اصلی عجیب و غریب، کوتاه و خیلی دور از قالب قصه های کلاسیک است.
این متقد درباره ی ی ارتباط کتاب با نظریه ولادیمیر پراپ هم توضیح داد: پراپ در ریخت شناسی قصه های پریان می گوید ساختار همه قصه ها یکسان است. قهرمان، ضدقهرمان، یاری گر، عامل رسان و… اما داستان «شرک» در کتاب، از این ساختار عبور می کند. یک چیز فراتر از قصه پریان است؛ تجربه ای تازه از نویسنده ای که قبل تر فقط تصویرگر موفق رسانه ها بود و حالا تلاش می کند چهره جدیدی از روایت گری عرضه نماید. برای همین کتاب چندان در قالب فانتزی تراپی قرار نمی گیرد. اما پویانمایی، برای مخاطب عام ساخته شد و طبیعی بود که آنرا به ساختار کلاسیک قصه های پریان و روایت رمانتیک نزدیک کند.
فره وشی اظهار داشت: جالب است بدانید که در تمام جست وجوهایی که انجام دادم، هیچ جا اشاره نشده که کتاب، فروش بالایی داشته باشد یا تجدید چاپ شده باشد. من خودم در عرصه ی نشر فعالیت می کنم و بعد از دیدن فیلم تئاتر باردیگر کتاب را تهیه کردم. دیدم هنوز ترجمه ای از آن در ایران وجود ندارد و تصمیم گرفتم انتشارش را در ایران پیگیری کنم.
فره وشی در ادامه بحث «دیگری» اضافه کرد: در نسخه اصلی، دیگری با همان شکل و شمایل پذیرفته می شود؛ نیازی نیست تغییر کند تا دوست داشتنی باشد. اما در قسمت دوم پویانمائی «شرک»، سازندگان تصمیم گرفتند شخصیت را انسان کنند، گروه سازندگان نمایش بین سالیان ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ مشغول توسعه نسخه صحنه ای بودند و در آن دوره چند قسمت از پویانمائی هم انتشار یافته بود. با این وجود آنها تصمیم گرفتند به حال وهوای نسخه ی نخست و عناصر اصلی جهان شرک وفادار بمانند.
این منتقد درباره ی کیفیت فنی اجرا افزود: در شروع نمایش، یک جهش جدی در عرصه ی موسیقی و طراحی صحنه می بینیم. گویی با فاصله ای چندصدساله از تجربه های صحنه ای کلاسیک مواجه هستیم. گروه با تمام توان آمده و انرژی حیرت انگیزی در اجرا جریان دارد. جالب اینجاست که بازیگران باید همه چیز باشند: هم ملایم، هم خشن، هم کمدی، هم درام. همه چیز باید طبیعی و کنترل شده اجرا شود، آن هم زیر گریم های خیلی سنگین.
او توضیح داد: شرک زیر یک لایه ضخیم لاتکس بازی می کند؛ لایه ای که اگر تهویه حرفه ای وجود نداشته باشد، امکان نفس کشیدن را هم سخت می کند، چه برسد به خواندن و رقصیدن. بازیگر نقش خر هم صورتش کاملا رنگ شده و لباسی سنگین بر تن دارد. نکته مهم این است که در تمام اجرا حتی یک قطره عرق روی چهره بازیگران دیده نمی گردد. این یعنی گروه تولید، افزون بر سیستم تهویه عادی سالن، تمهیدات ویژه ای برای گردش هوا و کنترل گرما درنظر گرفته است. چند بار تلاش کردم از گوشه های تصویر بفهمم دقیقاً چه سیستمی طراحی نموده اند، اما هیچ نشانه واضحی دیده نمی شد. این نشان داده است چقدر کار حرفه ای و دقیق انجام شده؛ تا جایی که حتی تماشاچی نمی تواند بفهمد منبع تهویه کجاست.
فره وشی در انتها اظهار داشت: همان گونه که چند بار اشاره کردم، این گروه واقعا با دقت به آثار دیزنی نگاه کرده اند. در بیشتر کارهای دیزنی، انسان به مفهوم انسان حقیقی اصلاً در مرکز روایت نیست. این اشیا هستند که شخصیت پیدا می کنند، یا حیوانات هستند که هویت انسانی می گیرند؛ درست همان گونه که در «دیو و دلبر» قاشق و فنجان و جاروی سخنگو داریم یا در «پینوکیو» حیواناتی با اخلاق انسانی وجود دارند. دیزنی هیچ گاه درباره ی زشتی و زیبایی حکم صادر نمی کند؛ مساله، هویت و معناست، نه ظاهر. این نگاه دقیقاً در «شرک» هم دیده می شود.

به طور خلاصه این طراحی در سال ۲۰۰۹ جایزه ی تونی را برای این نمایش به ارمغان آورد و یک سال پیش از آن هم جایزه ی دراما دسک را برای طراحی صحنه و لباس کسب کرده بود. بیشتر آنها زنده اجرا می شود؛ چه توسط بازیگران و چه توسط گروه نوازندگان. شخصیت هایی که در جامعه واقعی شاید دیده نشوند، اما روی پرده بدون تبار، بدون گذشته، بدون توضیح مالی یا خانوادگی حضور پیدا می کنند.

منبع:

1404/09/14
12:13:45
5.0 / 5
6
تگهای خبر: بازی , بازیگر , تئاتر , جشنواره
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
X
تازه ترین مطالب مرتبط
کامنتهای بینندگان سام فیلم در مورد این مطلب
کامنت شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
کامنت:
سوال:
= ۱ بعلاوه ۴
پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها

سام فیلم - فیلم و سریال
samfilm.ir - حقوق مادی و معنوی سایت سام فیلم محفوظ است

سام فیلم

همه چیز درباره فیلم و سریال