جنگ ۱۲ روزه جگرم را سوزاند با اشک کات می دادم همسر شهید آرامم می کرد

جنگ ۱۲ روزه جگرم را سوزاند با اشک کات می دادم همسر شهید آرامم می کرد سام فیلم: سام فیلم: راحله امینیان مجری برنامه لاله خیز درباره ی داستانهای خانواده ‎های شهدا در جنگ 12 روزه توضیح داد که تعدادی از آنها چه طور قلبش را سوزانده و با وجود کنترل خود اما اشکش درآمده است.




خبرگزاری مهر-گروه هنر-عطیه مؤذن؛

هنوز برنامه های تلویزیونی در جنگ ۱۲ روزه درحال پیدا کردن رویکردها و سیاست گذاری های خود بودند که یک برنامه با نام «لاله خیز» همه همت خودرا به کار برد تا یک به یک خانواده های قربانیان جنگ ۱۲ روزه را وسط همان سوگواری هایشان پیدا کند و به قاب تلویزیون بیاورد. مهم نبود این خانواده ها عزیزشان چه کاره بوده است هرکسی با هر سمتی و از هر قشر و سنی به برنامه آمدند مقابل راحله امینیان نشستند و از عزیزی گفتند که یکباره در جریان یک جنگ تحمیلی ظالمانه پر پر شده است. از شهدای پدافندی و افرادی که یکباره وسط میدان رفتند تا چهره هایی که هیچگاه فکر نمی کردند یکباره موشک ها بر سرشان آوار شود. پسر نوجوانی که برای آزاد شدن پدرش از زندان اوین به آنجا رفت و دیگر برنگشت یا خانواده هایی که یک شب خوابیدند و نیمه شب غافل زیر موشک ها رفتند. اینها در این یک ماه میهمان برنامه «لاله خیز» و راحله امینیان مجری آن شدند و حالا امینیان از این داستانهای دردناک می گوید.
گفتگوی ما با راحله امینیان را می خوانید:

*این روزها برنامه «لاله خیز» را روی آنتن دارید که تنها برنامه تلویزیون است که فقط سراغ خانواده های شهدا و قربانیان جنگ ۱۲ روزه می رود تا آنها را به مخاطب بشناساند. این برنامه برای خود شما چه طور شکل گرفت؟


سال گذشته هم در جنگی که اسرائیل با لبنان داشت من علاقمند بودم روایتی از مقاومت زنانه داشته باشم چون معتقد بودم جنگ ها به طور معمول داستانهای مردانه دارند و در این روایت ها، خیلی از وقایع مهم از دید زنان نادیده گرفته می شود. به همین دلیل، تصمیم گرفتم روایتی زنانه از جبهه مقاومت ارائه دهم. این تصمیم، سخت و پرخطر بود، چونکه پیش از ترک مخاصمه به بیروت رفتم و در منطقه ضاحیه با زنان جبهه مقاومت گفتگو کردم؛ بانوانی که همسر، مادر، خواهر یا دختر شهید بودند. هدفم این بود که صدای زنان در این جنگ شنیده شود.
حالا این اتفاق در کشور خودم رقم خورده بود و فکر می کردم که روایت زنانه در طول ۱۲ روز جنگ، کجاست؟ من در تهران بودم و دغدغه ام این بود که این روایت زنانه چه طور می تواند منتقل شود؟ در فضای مجازی تلاش کردم تا حد امکان این روایت را منعکس کنم، هرچند با محدودیت هایی مثل دسترسی کم به دیتا و شرایط خاص جنگ مواجه بودم.

*چرا تصمیم گرفتید در تهران بمانید، پیشنهادی هم داشتید که از تهران خارج شوید؟


بله خیلی زیاد. حقیقت این است که احساس می کردم در شهر و خانه خودم، حتی با وجود بمب و موشک، امنیت بیشتری دارم. از طرف دیگر، این سوال برایم مطرح بود که تا کی باید شهر و زندگی ام را ترک کنم؟ اسرائیل را به عنوان یک رژیم جنگ طلب می شناسیم و می دانم اگر آغاز به جنگ کند به آسانی از مواضع خود کوتاه نمی آید. حتی امروز معتقد هستم در ترک مخاصمه نیستیم، بلکه در یک توقف مقطعی جنگ به سر می بریم. طرف مقابل غیرقابل پیش بینی است و همین موجب شد در تهران بمانم. در ایام پایانی جنگ، پیش از مطرح شدن بحث آتش بس، مدیر گروه تاریخ شبکه یک با من تماس گرفت و گفت در نظر دارد روایتی را شروع کند که گفتگو با خانواده های شهدای اخیر است. با وجود این که من در شبکه سه فعالیت داشتم و نیاز به مجوزهای اداری بود، در همان لحظه قبول کردم و گفتم شما اجازه اش را از آقای علی فروغی مدیر شبکه سه بگیرید که او هم در لحظه موافقت کرده بود و گفته بود این کار باید در رسانه صورت گیرد و کل این فرآیند تا شروع ضبط برنامه ۲ روز طول کشید.
یعنی در اوج جنگ و زمانی که خانواده های شهدا درگیر مراسم خاکسپاری و سوگواری بودند، ما ضبط را شروع کردیم. برنامه جمعه ضبط شد و شنبه روی آنتن رفت. این شرایط بسیار ویژه بود، چونکه به طور معمول برنامه های تولیدی دوران پیش تولید طولانی تری دارند. هماهنگی با خانواده ها در اوج مصیبت، کار بسیار دشواری بود اما توکل کردیم. در نخستین ضبط از دوستان در اتاق ضبط خواستیم برای شهدا فاتحه بخوانند. به نظرم خود شهدا دست ما را گرفتند تا خانواده هایشان همکاری کنند.

نشستن و صحبت کردن با خانواده ای که تمام وجودش درد و زخم و دلتنگی است، برای من خیلی مشکل بود. من آدم نسبتاً احساسی ای هستم. معتقدم مجری حق ندارد روی آنتن احساساتش را بروز دهد اما در این برنامه گاهی از کنترل خارج می شد

*خود اجرای برنامه و گفتگوی بی واسطه با این افراد چقدر چالش داشت؟


نشستن و صحبت کردن با خانواده ای که تمام وجودش درد و زخم و دلتنگی است، برای من خیلی مشکل بود. من آدم نسبتاً احساسی ای هستم. معتقدم مجری حق ندارد روی آنتن احساساتش را بروز دهد اما در این برنامه گاهی کنترل روی خودم نداشتم و اساساً برنامه را بر پایه تبادل همدردی بنا نهادم. چون کاری که از دست من به عنوان یک هموطن در این برنامه برمی آمد، این بود که گوش شنوای دردها و زخم ها و دلتنگی هایشان باشم و با آنها همدردی کنم.
به همین دلیل به همکارانم - تهیه کننده و همه دوستان - گفتم که در این برنامه به همدردی و همدلی خواهم پرداخت. خوشبختانه همه بطورکامل دستم را باز گذاشتند و گفتند اجرای برنامه از صفر تا صد با خودم است. البته ما سردبیر داریم اما سردبیرمان بیشتر با سوژه و میهمان ها ارتباط دارد. در حقیقت تمام پروسه ضبط برنامه و کار مجری بطورکامل به عهده خودم است. از آنها ممنونم که این آزادی عمل را به من دادند، هرچند مسئولیتم را هم سنگین تر کرد. باید در لحظه هم صحبت ها را می شنیدم، هم از دل صحبت ها برنامه را مدیریت می کردم و هم احساساتم را کنترل می کردم.

*گاهی در اینروزها شنیدن حرف هایی از یکی از خانواده های قربانیان یا تصاویر و ویدئوهایی که از انفجارها پخش می شد حال خیلی ها را دگرگون می کرد. این داستانهای مستقیم از خانواده ها چقدر توانست مخاطب را آگاه کند؟


ما سوژه های عجیب و دردناکی داشتیم. بارها قلبم در این برنامه از شنیدن داستانها سوخته است. طیف های مختلف مردم، نه فقط افراد متدین و معتقد به نظام، بلکه حتی افراد متفاوت تر هم گاهی بازخورد داده اند و گفته اند که «با سوژه های شما خون گریه کردیم». تمام تلاشم این است که برای مخاطبی که ممکنست هنوز شبهه ای داشته باشد، این مساله را روشن کنم. بطورمثال یکی از شب ها سوژه ما پسری بود که برای آزادی پدرش که در زندان بود، برای انجام کارهای اداری به اوین رفته بود و درست زمانی که زندان اوین را موشک باران کردند، به شهادت رسید. با پدر و مادر این شهید گفتگو کردیم. البته ما با خانواده های شهدای نظامی هم صحبت می نماییم، چون آنها هم هموطنان ما هستند و احترام به آنها وظیفه ماست. اما تلاش می نماییم با حضور خانواده های شهدای غیرنظامی، شبهات برخی افراد که فکر می کنند فقط نظامی ها به شهادت رسیده اند، برطرف شود. البته با این تصور مشکل دارم چون آنها که نظامی بودند، اتفاقاً فداکاری بیشتری کردند و جانشان را کف دست گرفتند تا از ما دفاع کنند.
این برنامه با همه این شرایط پیش رفت و اقبال بی نظیری داشته است. من به عنوان کسی که ۳۰ سال در رسانه ملی کار کرده و در برنامه های پرمخاطب حضور داشته ام، دیدن این استقبال از یک برنامه نوظهور واقعا برایم اعجاب انگیز است.
اتفاقاً با دیدن این برنامه شبهات مشخص شده است و من برایم بسیار مهم بود که در حل این شبهات نقش داشته باشم و به انسجام و همدلی جامعه کمک کنم

*درباره این شبهات به خودتان هم بازخورد داده اند؟


مستقیم خیر اما در کامنت ها در صفحه مجازی ام نظراتشان را می نویسند بطورمثال یک روز دیدم مخاطبی نوشته بود که یک پسر جوان بی گناه امروزی چرا باید اینطور مظلومانه کشته شود؟ و این نشان میدهد که برای برخی شبهاتی وجود داشته و اتفاقاً با دیدن این برنامه این شبهات مشخص شده است و من برایم بسیار مهم بود که در رفع آنها نقش داشته باشم و به انسجام و همدلی جامعه کمک کنم. این یک کار تیمی است و در تیمی که با آنها کار می کنم، از نظر سنی از تمامی بزرگترم. بقیه همکارانم همگی جوان هستند و اواخر دهه ۷۰ و ۸۰ متولد شده اند. این بسیار عالی است که جوانان در تولید این برنامه نقش دارند. برنامه از نظر بصری شکل قابل قبولی دارد، چون چنین برنامه ای باید هم از نظر استانداردهای رسانه ای و هم از نظر زیبایی شناسی حرفی برای گفتن داشته باشد تا در نگاه اول مخاطب را جذب نماید. از این که می بینم برای این جوانان کیفیت کار مهمست واقعا لذت می برم. برای کارگردان برنامه این مساله بسیار اهمیت دارد و برنامه فقط یک گفتگوی ساده دوربینی نیست.


*چقدر شنیدن این داستانها لازم است که ادامه دار باشد و مخاطب را با این زندگی ها آشنا کند؟


حتماً لازم است به این افراد ادای احترام شود و بیشتر شناخته شوند. یکی از خانواده های میهمان برنامه از خانواده شهدای ارتشی بود که درباره ی زندگی خودش و همسرش تعریف می کرد. این شهید ۱۱ سال نامزد داشت و آن خانم برایش منتظر مانده بود تا او بازنشسته شود. قرار بود پس از محرم و صفر بعد از پایان مشغله های شغلی، ازدواج کنند اما شهید شده بود. اگر این داستان ها گفته نشود، واقعا بی انصافی است. این زوج زندگی عاشقانه ای داشتند. این خانم فقط گریه می کرد و می گفت «نمی دانم چه طور با نبود همسرم کنار بیایم».

*مهمانی بود که زندگی اش برای خود شما عجیب یا تأثرانگیز باشد؟


موردی داشتیم که واقعا نتوانستم حین اجرا ادامه دهم و خودم برنامه را کات دادم. دختر خانمی بود که پدرش را در ۸ سالگی از دست داده بود، در حدود ۲۲ سالگی با پسری ازدواج کرده بود که زندگی یک سال و نیمه شان آنطور که تعریف می کرد چنان عاشقانه بود که فقط در کتاب ها و فیلم ها دیده می شود. پس از یک سال و نیم زندگی پر از آرزو و عشق، آقا شهید شده بود. من واقعا نتوانستم ادامه دهم و کات دادم. همسر شهید آمد و من را بغل کرد و آرامم کرد. مورد دیگر یکی از شهدا بود که کنار سردار سلامی به شهادت رسید. این شهید یک پسر ۱۲ ساله داشت (در کل ۲ فرزند داشت). این پسر هم واقعا جگرم را خون کرد و قلبم را سوزاند. در تمام مدت صحبت هایش، اشک می ریخت و این من را واقعا تحت تأثیر قرار داد. این داستانها با ایام تاسوعا و عاشورا هم تلاقی داشت و هر یک برایم به مثابه روضه بود.
این پسر نوجوان آنقدر آه می کشید که در حین ضبط به او گفتم «محمدجواد، چرا اینقدر آه می کشی» و وقتی به من گفت «خاله» من می خواستم بمیرم، از شدت تأثر به هم ریخته بودم. این بچه عاقل و مهربان بود و اینطور در غم پدرش می سوخت.

*شما سال هاست در رسانه هستید و ما خیلی وقت ها نتوانسته ایم در رسانه به درستی مردم را با این دردها، قربانیان، شهدا و قهرمانان آشنا کنیم؛ حال فکر می کنید رسانه چه باید کند؟


فکر می کنم این جنگ ۱۲ روزه در تمام ابعادش یک سیلی به ما زد که باید مراقب باشیم. هر کس در هر جایگاهی - چه در رسانه، چه در مباحث نظامی و امنیتی، چه در بین مردم عادی - باید بیشتر حواسش را جمع کند.
معتقدم در جنگ ۱۲ روزه، عملکرد رسانه ای ما قویتر از سال ها و جریانات قبلی بود اما باز هم کم کاری کردیم. در این سال ها تحت تأثیر چندقطبی شدن جامعه قرار گرفتیم و فقط یک طیف را دیدیم و همه کشور را ندیدیم. خدا را شکر که الان از آن وضعیت عبور کرده ایم معتقدم در جنگ ۱۲ روزه، عملکرد رسانه ای ما قویتر از سال ها و جریانات قبلی بود اما باز هم کم کاری کردیم. در این سال ها تحت تأثیر چندقطبی شدن جامعه قرار گرفتیم و فقط یک طیف را دیدیم و همه کشور را ندیدیم. خدا را شکر که الان از آن وضعیت عبور کرده ایم. یکی از نگرانی های جدی من این است که چقدر تلاش می نماییم این همبستگی و یکدلی را حفظ نماییم. متاسفانه هیچ گاه قدر موقعیت ها را ندانسته ایم و این ظلم به کشور است. معتقدم برنامه ای مثل «لاله خیز» با آوردن طیف های مختلف خانم ها گام اول خوبی برداشته است. این نخستین و تنها برنامه ای است که بعد از ترک مخاصمه در این زمینه تولید شده است. افتخار ما این است که روایت اول را به دست گرفتیم و خداوند هم کمک کرد. این شروع بسیار خوبی بود اما باید به بخش های دیگر هم بپردازیم؛ هم شهدا را بیشتر بشناسانیم، هم خانواده های شهدا را ببینیم، هم با لطمه دیدگان حرف بزنیم و همدردی نماییم و هم آگاهی جامعه را نسبت به جنگ ترکیبی دشمن افزایش دهیم.
ما با یک جنگ ترکیبی مدرن از نظر تکنولوژی مواجه بودیم. باید مردم ما بفهمند که سربازان ما در مقابل چه کسانی ایستاده اند. باید سطح جنگ را برای مردم قابل فهم نماییم. به عنوان کسی که فرزند رسانه است، معتقدم ما هنوز آن سیلی را به خوبی درک نکرده ایم. درحالیکه دنیا امروز با ابزار رسانه پیش می رود. بطورمثال ترامپ را ببینید از این شخص متنفرم، اما از نظر رسانه ای، یک سخنرانی او معادل یک عملیات نظامی اثرگذار می باشد. چرا؟ چون ابزار رسانه را می شناسد. البته خبر دارم که در جنگ ۱۲ روزه بسیاری از قرارگاه های رسانه ای تشکیل شد و این اتفاق مبارکی است.

1404/05/06
09:43:19
5.0 / 5
28
تگهای خبر: استاندارد , تهیه كننده , خانواده , فیلم
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
X
تازه ترین مطالب مرتبط
کامنتهای بینندگان سام فیلم در مورد این مطلب
کامنت شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
کامنت:
سوال:
= ۷ بعلاوه ۴
پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها

سام فیلم - فیلم و سریال
samfilm.ir - حقوق مادی و معنوی سایت سام فیلم محفوظ است

سام فیلم

همه چیز درباره فیلم و سریال